- خنده زدن
- خندیدن
معنی خنده زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر زانو را بر زمین گذاشتن
لندیدن غرغرکردن
از نو حیات یافتن، زنده گشتن
سرپانشستن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
خندیدن
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
چنگ زدن باپنجه آزردن
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
آن باشد که دست چپ را مشت کنند و سر انگشت سبابه دست راست را بنوعی بین انگشت سبابه و وسطای دست چپ زنند که صدایی از آن برآید
گناه را بگردن گرفتن، یا گناه زدن بر خود. گناه کسی را بگردن خود گرفتن
روشن کردن خود رو با دسته روشن کردن اتومبیل باهندل، معاشرت کردن جماع کردن
царапать
kratzen
дряпати
drapać
arranhar
graffiare
griffer
krabben
ใช้เท้าข่วน
mencakar
पंजा मारना